نمایشنامه الاغی روی پل
نمایشنامه الاغی روی پل
برگرفته از نوشته بانوراما جافا ترجمه به قصه از سرور پوریا
نویسنده نمایشنامه: بهروزغریب پور
نمایشنامه «الاغی روی پل»، نمایش مناسبی است که به شیوه «اجرای نمایش با نقاب» قابل اجراست. برای این کار نقاب حیوانات را با استفاده از الگوهای وسط جنگ و همچنین طرح چهره حیوانات مختلف بسازید و سپس با آنها نمایش را اجرا کنید.
استفاده از آرایش ساده صحنه، دستکش، جوراب و لباسهایی با رنگهای مناسب بر زیبایی نمایش میافزاید.
بازیگران: الاغ، بز، سگ، آهو، گاو، خرگوش
صحنه: نمای سادهای از چند گل، درخت، رودخانه، پل و خورشیدی در وسط آسمان
(الاغ وارد صحنه میشود و درحالی که خسته وگرسنه به نظر میآید، زیر لب آواز میخواند.)
الاغ: وای که مردم از بس
خوردم همه ش خار و خس
کاه و علف ندیدم
گرسنگی کشیدم
این زندگی ننگینه
تحملش سنگینه
(اطراف را نگاه میکند و با خودش حرف میزند.)
... وای که مردم از گرسنگی. یکی نیست به داد من بدبخت برسه. (زیر درختی دراز میکشد.) دلم برای یه خرده علف تازه لک زده.
(مقداری علف خشک از روی زمین برمیدارد و میجود.) آخ آخ ... چقدر خشک و بیمزه است! مگه میشه این علفهای خشک و بدمزه را خورد؟ مردم از گرسنگی. (اطرافش را نگاه میکند و با صدای بلند فریاد میزند.) آهای ... کسی نیست به خرده علف تازه برای من بیاره؟ (دوباره با خودش حرف میزند. نه، انگار کسی نیست به داد من برسه. حیوونای قدرنشناس. بهتره خودم بلند شم و یه فکری به حال خودم بکنم. باید برم اونور رودخونه، شاید یه خرده علف تازه پیدا کنم.
(از جایش بلند میشود و به طرف رودخانه میرود.) یه پل باریک اونجاست. بهتره از روی اون رد شم و برم اون طرف(الاغ روی پل میرود. در همین لحظه صدای زنگوله بز به گوش میرسد. بز در حالی که مقداری علف زیر بغل دارد، با عجله از روبه رو به روی پل میآید)
الاغ: ایست!... کیه داره میاد این ور پل؟
بز: (میایستد) بع ... بع ... آقا الاغه منم، خاله بزی.
الاغ: همونجا بایست! مگه نمیبینی من می خوام از روی پل رد بشم؟ برو کنار.
بز: برای چی این قدر اخمات تو همه، آقا الاغه، نکنه اتفاقی افتاده؟
الاغ: فضولی موقوف! مگه نمیبینی روی پل جای رد شدن دو نفر نیست؟ برو عقب میخوام رد بشم.
بز: چی میگی آقا الاغه، مگه نمیبینی دستم پره؟ بچه هام اونور رودخونه منتظر منن، بع ... بع ...
الاغ: باید هم دستت پر باشه. رفتی تموم علفهای اون ور رودخونه رو چیدی، بقیهاشو هم زدی زیر بغلت، تازه میخواهی بهت راه بدم؟ پس سهم من کو؟
بز: چه حرفها میزنی آقا الاغه، اونور پل، نزدیک جنگل پر از علف تازه است.
الاغ: من این حرفها سرم نمیشه، یا اون علفها را میدی من میخورم، یا این که اجازه نداری از رودخونه رد بشی، فهمیدی؟ عر ... عر ... عر ...
بز: عجب الاغ خودخواهی هستیها! بچههای گرسنهم اون ور پل منتظر منن، اون وقت تو انتظار داری علفها را دو دستی تقدیم حضورت کنم؟
الاغ: (روی پل مینشیند) همین که گفتم. یا علفها را میدی من میخورم، یا این که نمیذارم از روی پل رد بشی، فهمیدی؟ حالا خودت میدانی
بز: (سرگردان است. کمی به عقب برمی گردد و آن ور پل میایستد) بع ... بع ... آی حیوونای همسایه. میبینین این الاغ خودخواه چطوری به من زور میگه؟ یکی نیست بهش بگه این کارا چیه؟ بع ... بع ...
سگ: (سر و صدا کنان نزدیک میشود.) واق ... واق ... واق! چی شده خاله بزی، چرا این قدر داد و بیداد میکنی؟
بز: (گریه کنان) بع ... بع ... این الاغ بدجنس حرف زور میزنه.
سگ: چی میگه؟
بز: میگه یا علفهای تازه تو میدی به من، یا این که راهت نمیدهم بری اون ور رودخونه. آخه اینم شد حرف حساب؟
سگ: غصه نخور خاله بزی، خودم الان حسابشو میرسم.
(سگ واق واق کنان به الاغ نزدیک میشود.)
هی، آقا الاغه! یا همین الان از سر راه خاله بزی کنار میری، یا این که هر چه دیدی از چشم خودت دیدی
الاغ: حالا اگه کنارنرم چطو میشه؟
سگ: خواهیم دید.
(سگ واق واق کنان به طرف الاغ خیز برمیدارد. الاغ با سر به طرف سگ میرود و به او تنه می زند. سگ میترسد و برمیگردد.)
وای ... چه الاغ خودخواه و بد اخلاقی، راست راستی که نمی شه باهاش طرف شد.
بز: حالا میگی چکار کنم، آقا سگه؟
سگ: نمی دونم. من که حریف این الاغ زورگو نمیشم.
بز: (گریه کنان) بع ... بع ...! وای خدا جون، یکی نیست به من بیچاره کمک کنه؟ یکی نیست حق منو از این الاغ زورگو بگیره؟
آهو: (از دور پیدایش میشود.) کیه داره سر و صدا میکنه؟ وای، تویی خاله بزی؟ چه اتفاقی افتاده؟
بز: این الاغ خودخواه و زورگو سر راه منو گرفته میگه باید علفهای تازه تو بدی من بخورم. آخه خودت بگو، این درسته که بچههای معصوم من گرسنه بمونن تا این الاغ تنبل سیر بشه؟ ترا به خدا به این آقا الاغه یه چیزی بگو، شاید حرف تو را گوش کنه.
آهو: خیلی خب، ببینم چکار می تونم برات بکنم. (رو به الاغ پیش میآید.) سلام آقا الاغه
(الاغ سرش را تکان میدهد.)
حال سرکار چطوره؟
(الاغ سرش را به بالا تکان میدهد.) الاغ جان، خر مهربان، با شما هستم. می شه تشریف ببرین اون ور پل تا خاله بزی ما رد بشه.
الاغ: (با لحنی محکم) نع!
آهو: آخه برای چی؟ الاغ: همین طوری.
آهو: آخه این که نشد حرف. پل جای رد شدنه، نه خوابیدن.
الاغ: من که دلم میخواد اینجا بخوابم.
آهو: واه، چه حرفها!
بز: دیدی گفتم آهو جان، حرف حساب سرش نمیشه.
آهو: آهای الاغ جان، آهای خر مهربان، این خاله بزی دو تا بچه گرسنه داره.
بز: آره، دو تا بچه کوچولوی گرسنه (گریه میکند.)
الاغ: تقصیر خودته، آگه کمی از علفهاتو به من داده بودی خورده بودم، الان از گرسنگی اینجا نمیخوابیدم.
آهو: حالا نمی شه یه خرده از او علفهاتو به اون بدی بخوره، خاله بزی؟
سگ: آره، یه خرده از اون علفهای تازه رو بهش بده.
بز: آخه ... خیلی خب، باشه. (به الاغ نزدیک میشود و مقداری علف به او میدهد.)
الاغ: آخ جون، چه علفهای تازهای. (همهاش را میخورد). باز هم بده، خیلی کمه.
(بز مقدار دیگری از علفها را به الاغ میدهد و الاغ آنها را هم میخورد.)
بازم بده، خیلی کمه. خیلی کمه، بازم بده.
بز: (گریه کنان) وای، خدا جونم بچههای کوچولوی من دارن از گرسنگی میمیرن.
آهو: خیلی خب الاغ، حالا برو کنار تا خاله بزی رد بشه.
سگ: آره. باید به قولت عمل کنی.
الاغ: عر ... عر ... عر! من که با این یه ذره علف سیر نمیشم. یا باید همه شو بدین به من بخورم، یا این که همین جا میشینم و تکون نمیخورم، فهمیدین؟
(چشمهایش را میبندد و میخوابد.)
سگ: عجب الاغ تنبل و خودخواهی!
بز: وای ... خدا جونم، بچههام از گرسنگی مردن. یه حیوون پر زور نیست به داد من بیچاره برسه؟
(گاو سلانه سلانه از راه میرسد.)
گاو: ماو ... ماو ... کی بود منو صدا زد؟
بز: سلام گاو مهربان. منم، خاله بزی.
گاو: سلام خاله بزی، خبری شده؟
بز: دیگه میخواستی چی بشه گاو عزیز، این الاغ خودخواه و تنبل راه را گرفته و نمیذاره من رد بشم.
گاو: عجب! الان به این الاغ زبون نفهم نشون میدم. برین کنار ببینم. ماو ... ماو ...
(گاو سلانه سلانه به الاغ نزدیک میشود. الاغ با عجله از جایش بلند میرود و روبه روی گاو میایستد. سپس پشتش را به گاو میکند و یکی دو قدم به جلو میرود. همین که گاو به الاغ نزدیک میشود تا به او شاخ بزند، الاغ لگد محکمی به او میزند و از بالای پل او را توی رودخانه میاندازد.)
گاو: وای ... کمک! (توی آب دست و پا میزند و حیوانات را به کمک میطلبد. بز، سگ و آهو نیز به کمکش میآیند و او را از توی آب بیرون میکشند.)
الاغ: (خوشحال است و شعر میخواند.)
آی حیوونا برین دور
منم الاغ پر زور
گریه کنین زار، زار
اصلاً نمیرم کنار
گرسنه و بیتابم
دلم میخواد بخوابم
خب، حالا بهتره اول گاو عزیزتونو خوب بچلونین، بعد هم آویزونش کنین رو درخت تا خشک بشه، فهمیدین؟ ها ... ها ... ها
گاو: (نفس زنان) اصلاً نمیشه با این الاغ زبون نفهم طرف شد.
سگ: انگار از شدت گرسنگی دیوونه شده.
آهو: حرف حساب سرش نمیشه.
بز: (گریه کنان) بچه هام دارن از گرسنگی میمیرن. یکی نیست به داد من برسه؟ یه حیوون پر زورتر نیست تا حق منو از این الاغ پر زور بگیره؟
خرگوش: (جست و خیزکنان با سبدی در دست از پشت بوتهها بیرون میآید و بدون توجه به حیوانات دیگر گلها را میبوید و شعر میخواند.)
خرگوشم خرگوشم
خرگوش بازیگوشم
در کار کردن میکوشم.
من عاشق بهارم
پر کار و بی قرارم
گلها را من دوست دارم
ها ها ها - ها ها ها
ها ها ها - ها ها ها
خرگوش در حال چیدن گلها ناگهان چشمش به حیوانات میافتد که به او خیزه شدهاند.)
س س سلام ... ببخشید. اینجا اتفاقی افتاده؟
(کسی جواب نمیدهد.)
وای ... شما اینجایین، خاله بزی!
بز: چطور مگه خرگوش کوچولو؟
خرگوش: همین الان صدای بچه هاتونو شنیدم که از اونور رودخونه داشتن صداتون میزدن، انگار خیلی گرسنهشون بود.
بز: وای، بچههای نازنین من، بچههای بیگناه من. ای الاغ خودخواه بدجنس، همهاش تقصیر توئه
(بز گریه میکند.)
خرگوش: نفهمیدم مگه اون چه کار کرده؟
آهو: جلوی راه را گرفته و نمیذاره خاله بزی بره اون ور رودخونه.
خرگوش: یعنی هیچکدوم شما از پس اون برنیومدین؟
گاو: چی میگی خرگوش کوچولو، اون این قدر گرسنه است که از شدت گرسنگی دیوونه شده.
بز: (گریه کنان) ترا خدا به کاری بکنین، بچههام دارن از گرسنگی می میرن.
خرگوش: بذارین ببینم چه کار میتونم بکنم. (سرش را میخاراند.) آها ... فهمیدم! (خرگوش به سوی پل میآید.)
آهو: کجا میری خرگوش کوچولو، سگ و گاو با اون زورشون نتونستن کاری بکنن. تو میخواهی با این قد کوچیکت از پس اون بربیای؟
سگ: این الاغ اصلاً حرف حساب حالیش نمیشه
گاو: مواظب خودت باش، الان با یه لگد میندازدت توی رودخونه
خرگوش: نگران نباشین. همه مشکلات را که نباید با زور حل کرد. (خرگوش به سوی الاغ میآید، هویجی از داخل سبد برمیدارد و آن را به طرف الاغ میگیرد.)
خرگوش: نگاه کن، الاغ جان. ببین من چی دارم، هویج تازه!
الاغ: (چشمهایش را باز میکند.) چی، هویج تازه؟
خرگوش: آره، اونو برای تو آوردم.
الاغ: خب، میبینم که سر عقل اومدین و برای من غذا آوردین، بدش به من.
خرگوش: به خرده بیا جلو ... جلوتر ... آهان، یه خرده دیگه. (الاغ گرسنه به سوی خرگوش میآید و خرگوش قدم به قدم عقب میرود.) بیا جانم، بیا دیگه، الان بهش میرسی، یه کمی دیگه
(الاغ به هوای خوردن هویج به دنبال خرگوش میآید و از روی پل رد میشود.)
بز: (به روی پل میپرد.) آفرین خرگوش کوچولو، آفرین به عقل و هوشی که داری. تو جون بچههای منو نجات دادی. این محبت تو را هیچوقت فراموش نمیکنم، خداحافظ!
(بز با عجله از روی پل رد میشود و تا چند لحظه صدای زنگولهاش همچنان شنیده میشود. سگ، آهو و گاو با تعجب خرگوش را نگاه میکند.)
الاغ: پس چی شد هویج من، خرگوش؟
خرگوش: (خنده کنان هویج را برای آهو میاندازد.) آهو بگیر.
آهو: (هویج را توی هوا میقاپد و برای سگ میاندازد.) آی سگ بگیر.
سگ: (هویج را توی هوا می قائد و برای گاومی اندازد.) آی گاو بگیر!
(بازی مدتی ادامه پیدا میکند. الاغ عصبانی است.)
الاغ: آی سگ بده، عر و عر
آهو بده، عر و عر
آی گاو نر، عر و عر
بده به خر، عر و عر
(الاغ خسته میشود و نفس زنان روی زمین میافتد.)
(همه حیوانات با هم میخوانند.)
تکون بخور تو ای خر
نکن همهاش عر و عر
ببر تو اون صداتو
صدای بینواتو
پاشو برو تو جنگل
آهای الاغ تنبل
پاشو برو تو جنگل
آهای الاغ تنبل
(حیوانات در حال خواندن شعر دور میشوند. پس از رفتن آنها الاغ هم از جایش بلند میشود و لنگان لنگان به سوی جنگل میرود.)
داستان این نمایش نامه به شکل کتاب و مستقل از سوی کانون پرورش فکری ... در سال ۱۳۶۱ با ویژگیهای زیر چاپ شده است:
- الاغی روی پل نوشته بانوراما جافا
- مترجم سرور پوریا
- تصویرگر: ایبوتی بوستان
- قطع ۹۹* ۹۹ سانتیمتر. ۱۹ صفحه.
در داستان اصلی خوک و گاو وحشی نیز حضور دارند. شخصیت آهو نیست و جایگزین گاو وحشی شده است.
- ۹۸/۰۷/۱۵